از"چارلز بوکوفسکی"
آموزگار نیستم از "نزار قبانی"
آموزگار نیستم تا عشق را به تو بیاموزم ماهیان نیازی به آموزگار ندارند تا شنا کنند پرندگان نیز آموزگاری نمی خواهند تا به پرواز در آیند شنا کن به تنهایی پرواز کن به تنهایی عشق را دفتری نیست بزرگترین عاشقان دنیا خواندن نمی دانستند نزار قبانی ...
نویسنده :
فرگل
22:16
نادر ابراهیمی - بار دیگر، شهری که دوست می داشتم
آنچه هر جدایی را تحمل ناپذیر می کند اندیشه ی پایان آن جدایی ست! نادر ابراهیمی - بار دیگر، شهری که دوست می داشتم ...
نویسنده :
فرگل
22:9
خنده ات را از من مگیر از "پابلو نرودا"
نان را از من بگير ، اگر ميخواهي ، هوا را از من بگير ، اما ؛ خنده ات را نه . گل سرخ را از من مگير سوسني را كه ميكاري ، آبي را كه به ناگاه در شادي تو سر ريز ميكند ، موجي ناگهاني از نقره را كه در تو ميزايد . از پس ِ نبردي سخت باز ميگردم با چشماني خسته كه دنيا را ديده است بي هيچ دگرگوني ، اما خنده ات كه رها ميشود و پرواز كنان در آسمان مرا مي جويد تمامي درهاي زندگي را به رويم ميگشايد . عشق من ، خنده ي تو در تاريكترين لحظه ها مي شكف...
نویسنده :
فرگل
15:1
گیسوانت از "پابلو نرودا"
مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی بپا کنم که گیسوانت را یک به یک شعری باید و ستایشی دیگران معشوق را مایملک خویش میپندارند اما من تنها میخواهم تماشایت کنم در ایتالیا تو را مدوسا صدا میکنند (به خاطر موهایت) قلب من آستانه ی گیسوانت را، یک به یک میشناسد آنگاه که راه خود را در گیسوانت گم میکنی فراموشم مکن! و بخاطر آور که عاشقت هستم مگذار در این دنیای تاریک بی تو گم شوم موهای تو این سوگواران سرگردان بافته راه را نشانم خواهند داد به شرط آنکه، دریغشان مکنی ****** تو را چون گل سرخ نمک دوست نمیدارم یاقوت، میخک پیکان کشیده ی آتش زا: همانگونه که بعضی، چیزهای تیره و تار میپسندند من در خفا، میان سایه و ...
نویسنده :
فرگل
22:51
باد از "پابلو نرودا"
باد در جزیره باد اسب است : گوش کن چگونه می تازد از میان دریا، از میان آسمان. می خواهد مرا با خود ببرد : گوش کن چگونه دنیا را به زیر سم دارد برای بردن من. مرا در میان بازوانت پنهان کن تنها یک امشب، آنگاه که باران دهان های بی شمارش را برسینه دریا و زمین می شکند. گوش کن چگونه باد چهار نعل می تازد برای بردن من. با پیشانی ات بر پیشانیم، با دهانت بر دهانم، تنمان گره خورده به عشقی که ما را سر می کشد، بگذار باد بگذرد و مرا با خود نبرد. بگذار باد بگذرد با تاجی از کف دریا، بگذار مرا بخواند و مرا بجوید زمانی که آرام آرام فرو می روم در چشمان درشت تو، و تنها یک ا...
نویسنده :
فرگل
22:44
در من یک کودک جسور از تهِ تاریکی خیز بر میدارد از "نیکی فیروزکوهی"
در من کودکی هست ایستاده بر بامِخانه با دستهایِ باز با میل وحشیانه به پرواز در من کودکی هست نشسته بر لب حوضیقدیمی زیرِ پلکهایشموجی از ماهی و دریا وساحلی حقیقی در من یک کودکجسور از تهِ تاریکیخیز بر میدارد در آغوش میگیرد کسی را که ازتنهایی ترس دارد کسی را که اندوهِچشمهایش را هیچ کس دیگر ندارد کودکی که هر شبوقتِ خواب میپرسد گنبدِ به این کبودی چرا من بودم وتو نبودی ؟ نیکی فیروزکوهی ...
نویسنده :
فرگل
22:16
کوزه گر از "پابلو نرودا"
کوزه گر تن تو را يکسره رام و پر برای من ساخته اند. دستم را که بر آن می سرانم در هر گوشه ای کبوتری می بينم به جستجوی من گوئی عشق من تن تو را از گل ساخته اند برای دستان کوزه گر من. زانوانت سينه هايت کمرت گم کرده ای دارند از من از زمينی تشنه که دست از آن بريده اند از يک شکل و ما با هميم کامليم چون يک رودخانه چون تک دانه ای شن .... پابلو نرودا ...
نویسنده :
فرگل
22:36
نام تو از زنده یاد "منوچهر آتشی"
گـلواژه ای به سپـیدای ماهـتاب و سپـید است با عـطر بـاغ اطلسی و دشت های گـرم شب بـوهای دشتـستان نـامـت گـل هـزار بـهار نـیامده است نـامت تـمام شبهایـم و گـستره ی خـمیده رویـاهایـم را پــُر می کند و در دهـانم مـانند مـاه در حـوض٬ مـد می شود نـامت در چشمانم چون لالـه٬ سرخ چون نـسترن٬ سپـید و مثـل سرو٬ سبز می ایستد نامت مژگانم را دُر می گیرد نامت در جانم گـُر می گیرد.... منوچهر آتشی ...
نویسنده :
فرگل
22:29